محل تبلیغات شما
بسم الله الرحمان الرحیم روز سه شنبه 26/3/61 مادر گردان رزمی بودیم در پادگان امام حسین ع شیراز روی یک تکه ابرها ( اسفج های روتختی ) میخوبیدیم که روکش خاکستری سر تا سر ان را پوشانده بود شاید پتو هم داشتیم به هر حال صبح امروز که از خواب برخاستم فرهاد ژولیده سیرت را دیدم که صورتش کاملا خیس بود مثل اینکه دوش گرفته باشد اما اشک بود و صورتش را میپوشاند ومن چشمانش را نمیدیدم فقط میگفت من هم باید بروم . معلوم بود که خبر شهادت را به او داده بودند تعبیر من این بود که

(انجیل )بشارت عیسی بر امدن رسول اعظم

ابالحسن - ابالیتیم - امام علی ع

کربلا- از دید گاه ( اخلاق- تاریخ - روانشناسی - ادبیات و اسطوره سازی)

صورتش ,سر ,هم ,مثل ,خیس ,اینکه ,بود که ,بود و ,اشک بود ,اما اشک ,باشد اما

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

روزهای آسمانی